دلنوشته ها
خاطرات مسجد، سیاه پوشیده است.
غزل، بیکسی خویش را فریاد میزند.
مدینه در دو بیتیترین نالهها میسوزد.
«تنهایی»، در گوشه دل، زانوی غم بغل کرده است.
از متن دقایق، ضجه فواره میزند.
بر آینه فضیلتها، گردی از اندوه نشسته است.
ماتمی درون نیهای دشت، رخنه کرده است. خانه متصل به وحی، بیتابانه میگرید.
صدای حزن، در و دیوار را آکنده است.
با شیونهای فاطمه علیهاالسلام ، روح بلند آبشارها، تاب و توان خویش را از دست داده است.
با نالههای او، دلها افتادهاند به خاک مرثیه.
گویا مدینه در میزند و میآید به بالین پیامبر، تا بار دیگر با بوی عشق گره بخورد!
میآید تا از زبان صبح امید، بگوید: حکایات خزان طولانی است؛ اما دستان سبز قرآنت، درخت جاوید زندگی را در دلهای مدینهای، خواهد کاشت.
مدینه اکنون میبیند کنار قامت مهربان پیامبر عطوفت، عطر پرواز پیچیده است.
برای مدینه، همه چیز، بر مدار دریغ و افسوس میچرخد.
گویا مدینه میرود و لحظاتی بعد، کاینات را با خود میآورد تا به گریههای «حسنین» اقتدا کنند.
ضایعهای است که همه باید سیر بگریند.
رفتن رسول صلیا...علیه و آله ، پاییزی تلخ را در دفتر دنیا رقم زد.
همه در خویش میسوزند.
از لابهلای گریهها و تصاویر داغ که قطره قطره میچکد، «ملک الموت» نیز دیده میشود که با احترام، نزد ابهت و جلال پیامبر زانو میزند.
زیرا امروز، قلبی از تپش باز میماند که نبض هستی با ضربانش میتپید.
چشمی از چرخش باز میماند که تمام ستارهها از فروغش هستی میگرفت.
زبانی از تکلم بازمیماند که واژه واژه کلامش، رازهای هستی را کهکشان کهکشان میگشود.
لبانی از تبسم بازمیماند که لبخندهایش، فرشتگان را لبالب از تسبیح و تقدیس میکرد.
غمگینترین روز عمر زمین رقم میخورد.
روح عرشی محمد، فرش کوچک خاک را رهامیکند و به وسعت «لایتناهی» پیوندمیخورد.
این بار، معراج محمد (ص) همیشگی است.
بی چشمان فروزان تو، ستارهها از کدام مشرق نورانی الهام بگیرند که تابنده بمانند؟
ای حبیب خدا! بدون زمزمه «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا»یت زبان فرشتگان را کدام ترانه، سرشار از تقدیس و تسبیح کند؟
هستی، امروز چقدر دلگیر و محزون است!
گلوی بلال چقدر بغضآلود است!
بغض چندین ساله گلوی ماذنهها را میفشارد.
آینههای حرم مثل چشمان زایران دوردست، پر از اشکند.
Design By : Pichak |